Wednesday, October 29, 2003

salam jonevare nashenakhte
az yasooj che khabara..
dochare yase falsafi shoodi..
male kare teorike ziade
davaye dardet inke ye majoon bokhori por az raz va ramz va eshgh..
albate age peyda koni.
rasti aresh in yani chi man yeki az sandroom haye nashaye ro daram?
manzooret norofibromatoze?
joonevare azizam mersi ke ino kashaf kari..
rasti hanooz moo to saret dari? kachal nashoodi?
khoob boro be karet beres..
ok?
mersi bye,, az lotfetam manoon
علی کلی لطف کرده دکتر شده برام نسخه نوشته
علی جان ممنون
نوروفیبروماتوز که گفتی دقیقا همون سندروم ناشایع است
بگذریم
خوشحالم که پیدات شد
کچل بودن ما هم چشم بصیرت میخواهد که ببینی
من مدت های مدیدی می شه که کچل هستم
ولی جنس کلاه گیسم خوبه
در مورد نسخت هم باید بگم ممنون
معجون لازم نیست
آب پرتقال هم این خاصیت را دارد
در ضمن
عشق هم رمز و راز نداره
"که من پیمودم این صحرا نه بهرامست و نه گورش"
عشق عشقه
هر چی هم بازاری تر
ارزان تر و پر رمز و راز تر
این همه رمز و راز که میگن برای گول زدن من و توست علی
راستی اسمت که میاد یاد این شعر می افتم
برات می نویسم
با رنگ بخونش
"علی کوچیکه علی بونه گیر
نصف شب از خواب پرید
چشماشو هی مالید بادست
پا شد نشست
چی دیده بود چی دیده بود
خواب یه ماهی دیده بود
یه ماهی انگار که یه کوپه دوزاری
انگار که یک طاقه حریر با حاشیه منجق کاری
و
..."
شعر از فروغ فرخزاد هست
نمیتونم تا آخر تایپش کنم
یعنی حال ندارم تا صبح تایپ کنم برات
بقیش را خودت از طرف من برای خودت بلند بخون
با خودت حال کن
جای منم خالی
به ندی هم یه قوطی واکس و دو تا فرچه بده
به یاد بالماسکه
با رنگ و شیش و هشت و خواندنت برقصه
خیلی باحال می شه نه
یادش بخیر جوانی
دورانی داشتیم
بالماسکه و بی خیالی
ولش کن
روزگار عوض شده

دلم تنگه برای تلخی می
دلم تنگه برای راحت ای ساقی
دلم تنگه برای سادگی کردن دلم تنگه
دلم تنگه برای بچگی کردن دلم تنگه
**************
اسیرم
من اسیر بودنم در این زمین سرد
روزگار یاس و خاموشی
اسیرم
ناتوانم کرده این عسرت
میان مردمان خفته
سیل غم مرا با خود نخواهد برد
می دانم
که این طاعون وحشتناک زندگی مانند
مرا با خود نخواهد برد
باز می مانم
در این عسرت به نام زندگانی باز می مانم
و باید باز خوانم راه رفته
یاد مردم
یاد مردمی کردن
و باید بازخوانم
با گلوی زخمی از درد گذشتن ها
به گوش کودکان
این سازندگان فرداها
"که آری زندگی زیباست
و رقص شعله اش از هر کران پیداست
آسمان باز آفتاب زر
...
در غم انسان نشستن
آمدن رفتن دویدن
عشق ورزیدن..."
دلم فریاد می خواهد

علی بازم از معجون عشق و راز و رمز بخورم

با زبان درازی
آرش

No comments: