نه در مسجد گذارندم كه رند است
نه در ميخانه كاين خمار خام است
...
عروسي پسر عمه محترم هم تمام شد
مبارك و ميمون
سال ها خوش و خرم در كنار هم شاد و سر بلند زندگي كنند
جاي همه دوستان واقعا خالي بود
با نيامدن بيش از نصف مهمانان پانصد خانواري در عروسي شركت داشتند
ولي خوب اين عروسي شلوغ نه تنها باعث اصراف كلي غذا و سير شدن شكم گربهها و خانواده كارگران شد
بلكه فكر كنم باعث شد عمع گرامي به مدت چند هفته از پخت و پز راحت شود
دردسر بزرگ من در تمام مدت عروسي اين بود كه هر كه از كنارم مي گذشت به من يادآوري مي كرد كه ديگر نوبت من است
برخي نيز به خاطر حلقه كوچك در دست فكر ميكردند كه نامزد كرده ام و تبريك مي گفتند
در عروسي مفصلي كه بيش از ده ميليون تومان خرج برداشته بود و حدود پانصد خانوار از فاميل بزرگ ما شركت داشتند تحمل اين همه تبريك براي چيزي كه وجود نداشت كمي سخت بود
در اين مملكت نميدانم چرا همه دوست دارند نصيحت كننده باشند
وقتي ميگفتم كه اي بابا زن ندارم و نميخواهم كلي نصيحت ميشدم
بگذريم
همه شما كه اين را ميخوانيد
آگاه و مطلع باشيد كه كل فاميل درويش در پي شوهر دادن اينجانب است
انگار كه لكة ننگ خانواده شدهام
...
***************
در مورد دچار شدنم يكي از دوستان توصيههاي مفيدي فرموده بودند
بايد گفت
اي بابا
عزيز من دچار شدن من از نوع دچار شدن شما نبود و نيست
من تمام عمر دچار بودهام
و در ادامه نيز خواهم بود
به قول آن شاعر گرام
پروانهاي كه با شب ميگذشت اين فال را براي دلم ديد
ديريست
ديريست
...
عزيز جان
تمام گيجي و گنگي اين بنده حقير نيز از همين موضوع ناشي ميشود
اين نكته كه بسيار فراموشكارم
اين نكته كه دقتي در انسانهاي اطراف ندارم
مدل لباسها را نميبينم
و ...
همه ناشي از دچار بودن است
در صحيفه سجاديه
جمله ايست كه امام شيعيان در حالت سجده ميخواندهاند
و مضمون آن اينست كه
فضل تو مرا مبهوت ميسازد
و احسان تو مرا به تفكر وا ميدارد
شايد من نيز سالها مبهوت و حيران در فضل و احسان ماندهام
راستش را بخواهيد
هميشه اين شعر در ذهنم ميآيد كه
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم
...
آري راستش را بخواهي هميشه دچار بودهام
و اكنون دچارتر
فلسفهاي ذهنم را به خود چنان مشغول كرده است
كه ديگر نميدانم به كجا ميروم
و از كجا سر در ميآورم
نه چنان معتقدم كه بگويم مسلمان شدهام
نه چنان بياعتقاد كه اعلام كنم كافرم
چيزي در ميان راه كفر و ايمان
در نقطهاي ميان دو بينهايت
در حالتي كاملا بيتفاوت
در نقطه صفر اسير ماندهام
در تكاپو
براي هيچ
براي همه چيز
به دنبال هستي در نيستي
كمال در نهايت نقصان
و تمام چيزهاي متضاد ديگر
...
آري اسير و دچار شدهام
دچار ...
****************
تا به حال به اين موضوع اينقدر فكر نكرده بودم
كمال طلبي موجود در من باعث شده است
هميشه به دنبال نهايتها باشم
نهايت ادب
نهايت بي ادبي
نهايت نظم
نهايت بينظمي
و ...
راستش تازگي فهميدهام كه وقتي در دو بينهايت قرار بگيري
همة اين فاصله را ميپوشاني
خودم را دوست دارم
چرا كه در معرض تمام نهايتها خود را آزمودهام
و در هر نهايتي تا كنون موفق بودهام
اكنون نيز در اين ميانه
در نقطة صفر ايستادهام
اين نقطه را از ميان دو بينهايت خود گزيدهام
اين نقطه
نقطة پايان است
آنچه همه در آخر عمر بدان ميرسند
تجربة مرگ
آنچه ناخواسته و ناصواب
به دليل بيسوادي اساتيد و پزشكان اين مملكت تجربه كردم
مرا به اين نقطه رهنمون شده است
عدو شود سبب خير اگر ...
**********
يك شعر باز هم از شاعري كه نامش در خاطرم نيست
چقدر نام شعرا را به خاطر سپردن سخت است و چقدر اين اشعار در ذهن من تازه و جاري
از شاعرش عذر ميخواهم اگر به دليل نقصان حافظه خللي در شعر ايجاد ميكنم
اين آن چيزي است كه در ذهن من مانده
شايد آنچه او سروده نباشد
...
به خرابات شدم دوش مرا راه نبود
ميزدم ناله و فرياد كسم در نگشود
نيم بگذشت ز شب كمترك يا بيشتر
رندي از غرفه دراورد سر و رخ بنمود
گفتمش در بگشا گفت برو ياوه مگو
كه كسي بهر كسي نيمة شب در نگشود
اين نه مسجد كه به هر لحظه درش بگشايند
تا تو در آمده اندر صف و پيش آيي زود
اين خرابات مغان است و در او رندانند
كافر و ارمني و گبر و مسلمان و يهود
گر تو خواهي كه دم از صحبت ايشان بزني
خاك پاي همه شو تا كه بيابي مقصود
...
******************
اگر كسي شعر ذيل را كامل ميداند و حفظ است برايم بنويسد
از پيش ممنون
نه در مسجد گذارندم كه رند است
نه در ميخانه كاين خمار خام است
...
آرش
No comments:
Post a Comment