Wednesday, October 29, 2003

توی اين وبلاگ قرار شده از خود سانسوری خبری نباشه
من هم بعد از نوشتن ويرايش رو دوست ندارم
کسی در مورد من می گفت
He was born to be wild
and he is a fighter
از اين جمله خوشم مياد
من تمام زندگی در حال جنگ بودم
با خودم و محيط
هنوز هم بره و تسليم بودن رو دوست ندارم
آدم بدون شيطنت هاش بی جذابيت می شه
من وقتی زاده شدم 20 ساله بودم
بايد اعتراف کنم مادرم من رو 20 ساله زاييد
اين بود که تا رفتن به دبيرستان 7-8 سال رشد کردم
کارهايي رو که جوانها در سن 20-25 سالگی يا کمی ديرتر انجام ميدن
تو دبيرستان تجربه کردم
دو سال آخر دبيرستان
ناگهان
گرد پيری به چهرم نشست
موهام ريخت
کچل شدم
اومدم دانشگاه
پيرمرد وارد شدم
سال 5 پزشکی با تشخيص عوضی يک استاد
محکوم به سرطان شدم
و مردم
بعد از مرگم
بهم زندگی دوباره بخشيدن
که بمونم
و حالا يدکی زنده ام
آخه مگه می شه پدر پاتولوژی ايران
تشخيص بده يکی سرطان داره و اشتباه کنه
خلاصش
تمام زندگيم عوضی و اشتباهی بوده
اينه که همش تو جنگم
اصلا مثل اينکه
خدا منو اشتباهی خلق کرده
يا به قول آرش
من گلی بودم از دست خدا افتاده
شيطان من رو از زمين برداشت
در من فوت کرد
از روح خود در من دميد
به همين علت هم آدم را سجده نکرد
و به خدا گفت
اين هم مثل آدم توست
خدا هم برای اثبات تفاوت منو به زمين فرستاد
حالا هم آيينه دق هستم و آيينه عبرت خلق که برن آدم شن
***************
مادر دکتر اسپندار هم درگذشت
بيچاره پيرمرد
يک عمر تنها زندگی کرده
حالا تنهاتر هم شده
فرشته مرگ دور و برم بدجوری گلچين می کنه
****************
دلم از مرگ بيزار است
که مرگ اهرمن خو آدميخوار است
ولی آن دم کز اندوهان روان زندگی تار است
ولی آندم که نيکی و بدی را گاه پيکار است
فرو رفتن به کام مرگ شيرين است
همان بايسته آزادگی اينست
...
سياوش کسرايی
از منظومه آرش کمانگير
اين منظومه را دوست دارم


آرش

No comments: