Friday, October 24, 2003

قلم خاموشی این خموشی چرا
برون از خروشی نجوشی چرا
...

غزال طبع مرا باز رام می خواهند
به خیره زین لب دوشیزه کام می خواهند
عبث از این سر وحشی کلام می خواهند
دوباره کوبه به مصراع بیت بسته زنند
دوباره حلقه به گرد من شکسته زنند
...

آدم تو تنهایی کلی چیز برای نوشتن دارد
همین دیشب بیخوابی و شور و عشق و ...
همه دست به دست هم
کافری را ایجاد کرده بود که تو این شهر کوچک و دور از تمدن
شبگردی می کرد
ولی حالا که می شود از لحظاتی هر چند کوتاه برای نوشتن استفاده کرد
هجمه این همه نگفتنی
شرم و حیای کلمات پربار ننوشتنی
اشعار نیمه بند در ذهنی مغشوش و
هزاران دلیل موجه و غیر موجه دیگر
مانع از نوشتن می شوند
و این دمل چرکین باز بسته می ماند
تا کی سر باز کند و کوس رسوایی این عجوز جذامی را به بار آورد
تا آن روز

آرش

No comments: