خواب بودم يا بيدار نميدانم
وقتي كه آمد
در را آرام بست
كنارم كه نشست هنوز گيج بودم
دستي به موهايم كشيد
آنقدر نوازشش آرام بود كه آنرا احساس نكردم
حس غريبي بود
تنهاييم را گرفت
وجودش لبريزم كرد
آرام آرام ريشه گرفت
ريشه كه ميگرفت
شيرة جانم را ميمكيد
وجودش آنقدر آرام در من ريشه گرفت
كه هيچگاه بارش را احساس نكردم
به همين خاطر هم ريشه يافت
اما ريشه در كوير ميگرفت
به همين خاطر هم رشد نكرد
رشد هم نميكند
بيچاره
اين هرزه گياه ريشه در كوير گرفته
روزي خواهد خشكيد
اميدوارم جوانمردي
سطلي آب به اين گياه برساند
و جانش را نجات دهد.
آرش
No comments:
Post a Comment