Monday, September 15, 2003

دلم مي‌خواست كفر بگم ولي نمي‌دونم چرا مي‌نويسمشون كه مدرك كتبي باشه.
اگر دستم رسد روزي ...

شما رو نميدونم ولي اين ديوونه اون دنيا كه برسه به جاي سوال و جواب به خدا قراره گير بده! چرا، به اين دليل كه اين خداي خوب و منصف و ... كه هر چي صفات خوبه بهش نسبت مي‌دن اين همه آدم آفريده خوب دستش درد نكنه ولي ما رو واسه چي كرده لاي اينا؟ اگر ما آدميم چرا سيم كشيمون عوضيه؟ اگر نيستيم چرا قيافمون آدميزاديه؟
ما خودمونم تكليفمونو نمي‌دونيم. اگر قراره آدميزادي رفتار كنيم ما هم بزنيم تو نخ عرق و سيگار و سكس و .... مگه ما چيمون از اين عمله اكله‌هاي تو خيابون كمتره. وقتي صحبت دختربازي و اين جور حرفاست سرمون به كار گرمه. وقتي صحبت كارو ميكنن، فكرمون به بهتر شدن اونه. خلاصش هر كاري مي‌كنيم راضي نمي‌شيم كه نمي‌شيم. انگار كه همش بايد بدويم كه شايد يه روزي كه معلوم نيس اصلنش زنده باشيم يا نه اوضاع بهتر بشه. تازشم معلوم نيس اگر اوضاع بهتر شد اونوقتش راضي بشيم يا نشيم.
همة اين نارضايتي هم تقصير اون خداي عادله. ما كه نفهميديم عدلش چيه و چه فينتيه. يكي مثل اين مش ممد عملة بغل دستي با داشتن يه ماشين و يه خونه و يه دو جين دختر و دوست دختر و امثالهم راضيه و فكر مي‌كنه دنيا رو بهش دادن. يكي هم مثل ما دنيا رو كه بهش بدن ميفروشه ميره خارج. آخه عدل خدا كجاست كه ما هم با اين جماعت يكي شديم نميدونم. فقط اينقدر مي‌دونم كه اونا اكثريت دارن و ما تو اقليتيم پس اگر اونا آدميزادن ما يه چيز ديگه‌ايم. اسمشو بذاريم ايلااولا. خلاصش بگم من تو اون دنيا مدعيم. از خدا هم شكايت دارم. يه قاضي خوب پيدا كنيد به خداتون هم بگيد يه وكيل خوب بگيره. اين دعوا دعواي مردانه‌ است. بهش گفتم شما هم بهش بگيد: بگرد تا بگرديم.
اينه ديگه
...

No comments: