چند روز پیش این نوشته را نوشتم ولی
موقع تایپش علامات عجیبی منتشر شد
خسته از بازنویسی و تایپ
حذفش کردم
هر چند دوباره نویسی
هیچوقت اصلش نمی شه ولی خوب
ما روز شنبه کوبیدیم از شمال شرقی شهر
در اصل حاشیه شهر
آخه ما حاشیه نشین محسوب می شیم
رفتیم تا خیابان انقلاب
میدان انقلاب
مرکز شهر
که بریم بم
مثل دو تا ابله
با کیسه خواب
می دانید
انگار می خواهیم بریم
ته دنیا
جوری کوله پشتی بسته بودم
و لباس پوشیده بودم
که تو فریزر هم می تونستم بخوابم
کلی دارو و لوازم پزشکی لازم را هم تهیه کردیم
آمپول و سرنگ و باند و ...
خلاصه
جو زده و تابع احساس
حرکت برای از خودگذشتگی
یک حسین فهمیده تمام عیار
قبلا هم گفتم ما همه همینیم
دردسرتون ندم
دو تا ساده لوح
تو راه کلی وسیله اضافه کردیم
که اونجا هیچی نیست به درد می خورد
چراغ قوه و فندک هم خریدیم
باتری، قمقمه، آب معدنی و ...
رفتیم هلال احمر
گفتیم پزشکیم می خوایم بریم بم کمک
گفتند برید هفته دیگر اگر لازم بود خبرتان می کنیم
ما هم گفتیم ممنون
هفته دیگر از جو زدگی رها می شیم
دیگه عقل به احساس غلبه می کند
نیستیم
بگذریم
استفاده از امکانات و خدمات همیشه تو ایران
خارج از منطق و تابع احساسات انجام می شه
یک بار هم که ما خواستیم ابراز احساس به ملت ایران کنیم
زدن تو ذوق ما
اینه که همیشه سعی می کنیم احساساتمون را ابراز نکنیم
آرش
No comments:
Post a Comment