دل روشني دارم اي عشق
صدايم كن از هر كجا مي تواني
صدا كن مرا از صدف هاي سرشار باران
صدا كن مرا از گلوگاه سبز شكفتن
صدايم كن از خلوت خاطرات پرستو
بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازي است؟
بگو با كدامين نفس مي توان تا كبوتر سفر كرد؟
بگو با كدامين افق مي توان تا شقايق خطر كرد؟
مرا مي شناسي تو اي عشق
من از آشنايان احساس آبم
و همسايه ام مهرباني است
و طوفان يك گل مرا زير و رو كرد
پرم از عبور پرستو
صداي صنوبر
سلام سپيدار
پرم از شكيب و شكوه درختان
دل من گره گير چشم نجيب گياهست
صداي نفس هاي سبزينه را مي شناسم
و نجواي شبنم
مرا مي برد تا افق هاي باز بشارت
مرا مي شناسي تو اي عشق
كه در من گره خورده احساس رويش
گره خورده ام من به پرهاي پرواز
گره خورده ام من به معناي فردا
گره خورده ام من به آن راز روشن
كه مي آيد از سمت سبز عدالت
دل تشنه اي دارم اي عشق
صدايم كن از بارش بيد مجنون
صدايم كن از ذهن زاينده ابر
مرا زنده كن زير آوار باران
مرا تازه كن در نفس هاي بار آور برگ
مرا خنده كن بر لباني كه شب را نگفتند
مرا آشنا كن به گلهاي شوقي
كه اين سو شكستند و آنسو شكفتند
دل نورسي دارم اي عشق
مرا پل بزن تا نسيم نوازش
مرا پل بزن تا تكاپوي خورشيد
مرا پل بزن تا ظهور {خودم
مرا پل بزن تا سحر
تا سبدهاي بارآور باغ
دل عاشقي دارم اي عشق
صدايم كن از صبر سجاده شب
صدايم كن از سمت بيداري كوه
صدايم كن از اوج يك{شيهه} بر قله صبح
صدايم كن از صبح يك مرد بر مركب نور
صدايم كن از نور يك فتح بر شانه شهر
ترا مي شناسم من اي عشق
شبي عطر گام تو در كوچه پيچيد
من از شعر پيراهني بر تنم بود
به دستم چراغ دلم را گرفتم
و در كوچه عطر تو پر بود
و در كوچه باران چه يكريز و سرشار
گرفتم به سر چتر باران
كسي در نگاهم نفس زد
و سر تا سر شب پر از جستجوي تو بودم
و سر تا سر روز پر از جستجوي تو هستم
صدايم كن اي عشق
صدايم كن از پشت اين جستجوي هميشه
محمدرضا عبدالملكيان
خيلي بده كه بعد از تنها پنج سال ناقابل خط خودم رو هم نمي تونم بخونم! من عوض شدم دنيا عوض شده.
آرش
No comments:
Post a Comment