Tuesday, December 30, 2003

توی این شهر سر هر میدان
برای کمک به زلزله زدگان
هر بیست قدم یک چادر گذاشته اند
دیشب توی میدان تجریش
اول یک چادر وابسته به وزارت کشور بود
بعد دو تا وابسته به هلال احمر
بعد یکی وابسته به کمیته امداد امام
و ...
اتحادیه عرب چهارصد میلیون دلار کمک کرده
دولت ایران چهار صد میلیارد تومان اختصاص داده
مردم کوچه و بازار کلی کمک کردن اهم از نقدی و جنسی
ملت ترک وطن کرده و دانشجویان خارج از کشور کلی پول دادن
باز هم ...
نمی دانم این همه تکدی گری برای چی و کی انجام می شود
نظارت بر این سیستم بر عهده کیه؟
چرا کسی جلوی این بلوا و لمپنیسم کمک را نمی گیرد
ما ملت جو گرفته و احساسی کی قراره آرام بگیریم
اگر قرار است کمکی کنیم باید از مجرای مشخصی باشد
ششصد شماره حساب دادن که چی
این همه پول را می خواهند چکار کنند
فکر میکنم بعد از این زلزله خیلی ها به نوایی می رسند
باور ندارید
بنشینید و ببینید
فکر می کنم برخی آقایان خرج انتخابات خود را در آورده باشند
وقتی میگویم ما همه گدا هستیم
می گویند نگو
وقتی آدم راستش را هم می گوید کسی باور نمی کند
واقعیت تلخ این مملکت
این نیست که مردم کناره گرفته اند
مردم همیشه هستند
و همیشه مورد سوء استفاده سودجویان
آن قدر بی اعتمادی رشد کرده و ریشه گرفته
آنقدر دزدی و ... دیده ایم
که دیگر حتی به خودمان هم اعتماد نداریم
عذاب از این بزرگتر وجود ندارد
*****************************

دیروز توی خیابون اتفاقی دوستی را دیدم که عهد کرده بودم تا اوایل اسفند نبینمش
راست می گفت دنیا دنیای کوچکی شده
به اندازه یک کف دست
اونهایی که این موضوع را باور ندارند
و هنوز قرن بیست و یکم را درک نکرده اند
باید باور کنند که توی این دنیا دیگر نمی شود دوگانه زندگی کرد
من هم در این گام معلق به جلو
پر و خالی از شک و تردید
هراسان و لرزان
منتظر گذشت زمان
گوشه عزلت نشسته خاک می خورم
کسی نیست گرد این غبار را از تن خسته ام پاک کند
فردا، شاید فردا دنبال کسی بگردم
فردایی که خورشید می دمد
من هم طلوع خواهم کرد
تنها اگر .........
****************************

همه ما ایده آل هایی داریم
همه ما اسیر و وامانده در انتظار ایده آل خود هستیم
سرگشتگی و اشتباهات ما به خاطر رسیدن به ایده آل هایمان است
نمی دانیم و نمی فهمیم که رسیدن به ایده آل ها
ما را از زندگی باز می دارد
می رویم و می مانیم
در انتظار و در پی ایده آل ها و حال را از دست می دهیم
همه به فکر فرداییم و در انتظار فردا امروز را قربانی می کنیم
ایکاش فردایی نبود و نمی آمد
آنگاه قدر یک لحظه
لحظه اکنون
زیادتر می شد
بدون دغدغه فردا
عشق و سرمستی و لذت
تنها چیزهای با ارزش امروز بودند آنگاه
در میانه خیابان
در جلوی این همه چشم
می شد نازنینی را در آغوش کشید و بوسید
بدون دغدغه فردا و فرداها
افسوس
فردا در راه است و من این لحظه لحظه اکنون را
در دغدغه فردا به قتلگاه می برم
فردا! فردا لذت خواهم برد لذت خواهم چشید
فردا اگر بیاید و باشم

آرش

No comments: