پرم از گریه ابرای بهار
پرم از لرزش بی وقت زمین
پرم از ریزش برگای زمان
پر از این سردی دیوانه شب
پر از این رنگ سپید
خالی از عاطفه و مهر شدم
پر و خالی
هر چی هستم
زندگی در گذر خویش
مرا با خود برد
سر اون کوه بلند
پشت اون ابر سپید
در درون خورشید
همه جا را گشتم
هیچ یافت نشد
من هنوزم در گردش
پی چیزی
آن نمی دانم چه
باز می گردم
آرش
No comments:
Post a Comment