هوای رسیدن
نشستن تو اتوبوس را راحت می کند
و شوق بازگشت به خانه
تحملم را برای سرمای زمستان بیشتر
تقدیرساز آدمیان سرنوشت مرا با سفر گره زده است
و این مسافر همیشه
آیینه ای شده از جاده ها
تهران رسیدن
آغازی است برای حرکتی دیگر
کرمانشاه
دوباره تهران
و یاسوج
این آخر دنیای من
هنوز به محیطش عادت نکردم
و امیدوارم نکنم
عادت
این بدترین فاجعه شکل پذیر انسانی
هنوزم در من ریشه ندوانده است
هنوز چموشم و خموش
کناره گرفته و در میانه
چیزی از چربی شکمم باقی نمانده
کمی درس خواندن
کمی هم نخوردن
لاغری به بار نشانده.
دیشب برای تفنن سینما بودم
فیلم قشنگی بود
فیلم شبهای روشن
خوش ساخت و خوش دکور
حرف برای گفتن داشت
برایم شخصیت اول داستان جالب بود
می شناختمش
یک جورایی خود من بود
عزیزی در کنارم بود
هر چند خسته از بی خوابی ها
همچنان زیبا و ناز و دوست داشتنی
سر پایان داستان شرط بستیم
یعتی هر کدام آن چیزی را که فکر می کردیم باید پایان باشد
مطرح کردیم
هر چند پایان داستان دوست عزیزم رمانتیک تر بود و خوش عاقبت تر
ولی خوب من درست حدس زدم
تراژدی فیلم قشنگ بود
اگر دستتون رسید حتما این فیلم را ببینید
واقعیت این که از درست حدس زدنم خوشحال شدم
طوری که تراژدی را فراموش کردم
حالا هم که فکر می کنم
زیاد ناراحت نیستم
چرا که زندگی در همین غم ها زیبایی و معنی پیدا می کند
اگر همیشه بر وفق مراد بگردد
آدم قدر لحظات را فراموش می کند
زیبایی دوست داشتن ها در همین نرسیدن ها و یا دیر رسیدن هاست
اگر تمامی لیلی های زمین تحویل مجنون ها می شدند
این همه قصه و ادبیات و شعر و ... ساخته نمی شد
آرش
No comments:
Post a Comment