گفتم غم تو دارم، گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو، گفتا اگر برآید
در بحر تفکر مستغرق
به آینده می اندیشم
در آینده ای دور
دنیایی در رویا ترسیم می کنم
نقشی از چشمی می زنم
از هر تنی کرشمه ای می ربایم
از هر رقصی عشوه ای
بتی می سازم
سرشار از تمام زیبایی ها
بتی به طراوت شبنم
اندکی می گذرد
بت پیر می شود
من رویایم را می بازم
آرش
No comments:
Post a Comment