Friday, January 23, 2004

ای رفته از برم به دیاران دوردست
با هر نگین اشک، به چشم تر منی
هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست
در خاطر منی
هر شامگه که جامه نیلین آسمان
پولک نشان به تنش هزاران ستاره است
هر شب که مه چو دانه الماس بی رقیب
بر گوش شب به جلوه، چنان گوشواره است
آن بوسه ها و زمزمه های شبانه را
یاد آور منی، در خاطر منی
در موسم بهار
کز مهر بامداد
تک دختر نسیم
مشاطه وار، موی مرا شانه می کند
آن دم که شاخ پر گل باغی به دست باد
خم می شود که بوسه زند بر لبان من
وانگاه، نرم نرم
گلهای خویش را به سرم دانه می کند
آن لحظه های رمیده زمن، در بر منی
در خاطر منی
...

{نمی دانم از کیست}

آرش

No comments: