من گاو مش حسنم!
فیلم گاو را شاید دیده باشید
اگر هم ندیدید مهم نیست
یک نفر فکر می کرده تبدیل به گاو شده
حالا فرقش با من اینه که من خود گاوم
قیافم مثل آدمی زاد شده
اصلا هم توهم نیست
دیشب سروش داشت می گفت یادته کادوی تولد به فلانی پای مرغ دادیم!
خوب منم یادم اومد
کاکتوس نامزدی رضا
زدن از پشت به ماشین عروس شب عقد کنون نفر بعدی
ترکیدن لوله شوفاژ نفر بعدی
خیس کردن کامل یکی دیگه و ...
همه و همه به انضمام کلی چیزای دیگه از من یک گاو می سازه
گاو نه من شیر ده
تنها بدیم اینه که بعد از شیر دادن میزنم شیر توی ظرف رو میریزم زمین
ولش کن
*******************
دیشب تو خیابون یکی رو دیدیم
سر و صورتش خامه مالی شده بود
شب تولد دیوونه بازی حال می ده
هر چند من دیگه پیر شدم
قرار سنگین باشم
ولی یارو خیلی با حال بود
سر تا پا خامه ای بود
می گفت ببخشید نمی تونم کیک تعارف کنم
راست می گفت
هیکلش کیک شده بود
به سروش گفتم سوژه شب عروسی تو هم رله شد
کیک عروسی بزنیم به داماد
حال کنیم!
********************
دیروز رفتیم به مهدی تسلیت گفتیم
واقعا سختم بود
کلمات کم می آوردند
هیچ چیز تسلی بخشی پیدا نکردم
شب می گفتم بهترین حالت اینه که تو یک مسافرت خانوادگی همه با هم نیست بشن
اینجوری کمتر حال گیری داره
**************
یک سوتی تو پرانتز
وقتی رسیدم خونه آرمان گفت بابای مهدی چند سالش بود
گفتم 60 سال
اونم بدون فکر جلوی بابا گفت
پس عمرشو کرده بود
من بابام داره 60 ساله می شه
(آرمان همین صداقتش منو کشته)
*************************
دیشب بابا بهم گیر داد
دیگه آروم آروم داره شروع می شه
هر وقت یکی می میره
بالاخص از پدر مادر های دوستان
مثل اینکه پدر گرانقدر هم یادش می افته
که داره پیر می شه
همینه که یه گیری هم به من می ده
راست می گه آرزو داره
پسرش رو داماد کنه
مثل این که این حکم اجباری برای همه است
هر چی بگی بابا من مشکل دارم
همه جوره
روانی، فیزیولوژیک، آناتومیک، و ...
کسی گوش بده نیست
من رو هم می خوان به سرنوشت محتوم مابقی دچار کنن
من که نمی فهمم
گاو، گاو دیگه
اونم از نوع گاو مش حسن
*********************
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی در کش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
...
(حافظ)
آدمی به این دنیا می آید
تا تجربه تلخ و تکراری زندگی را باز دوباره تجربه نماید
این تجربه ها هر چند شخصی و یگانه
اما در بعدی دیگر تکراری و همانند
از کنار تمامی ما می گذرند
تجربه تلخ از دست دادن پدر
مادر، برادر، و ...
تجربه تلخ و شیرین
دل بستن و دل بریدن ها
تجربه یاد گرفتن ها
و ...
وقتی دقیق نگاه کنیم
همه یک نوع واکنش نسبت به این تجارب داریم
یا چند واکنش محدود
کسی در مرگ پدر نمی خندد
کسی در مرگ فرزند نمی رقصد
در عروسی نمی گرید و ...
راستی فکرش را بکنید اگر روزی
در عزا رقصیدیم و شراب نوشیدیم
در عروسی رخت سیاه پوشیدیم
و ...
این دنیای جدید و وارونه عجب دنیایی می شد!
مدت هاست که نگریسته ام
نخندیده ام
مدت هاست
آب راکد بوده ام
کدامین روح عصیانگر
لبخند و اشک را به من باز می گرداند؟
آرش
No comments:
Post a Comment