Thursday, April 22, 2004

سیاه بختی من از وقتی آغاز شد که چشم باز کردم
می دانید
من کور به دنیا آمدم
مدتهای مدید چیزی نمی دیدم
پزشکی مهربان به خیال مهر و دوستی
به من بینایی بخشید
تا قبل از آن
همه چیز برایم دو حالت داشت
یا بود یا نبود
یا زیبا در ذهنم بود یا زشت
اما نمی دیدم
کلمات برایم باری نداشت
رنگی احساس نمی کردم
در تصورم نور معنی دیگری داشت
اما دستان پزشکی مهربان
چشمانم را به خیال دوستی گشود
بینا شدم و دیدم
دنیا را با تمام زشتی ها
با تمام زیبایی هایی که از رویاهایم بسیار دور بودند
توانستم بخوانم
و تمام اراجیف زمان های گذشته را
با تمام اراجیف منتج از گذر زمان
خواندم و اکنون می دانم
دنیای نابینایان
بسیار زیباتر است
ایکاش هرگز نمی دیدم

آرش

No comments: