چه اهميت دارد
گاه اگر مي رويند
گل هاي غربت!؟؟؟
{؟؟؟؟}
*********************************
تقدير نويس
داستاني ديگر ساز كن
مرا نامي دگر بگذار و اين قصه آغاز كن
از سرنوشت شوم هرگز دگر مگو
از بخت بد چيزي به من مگو
من سرنوشت خويش به دستت نمي دهم
از سرنوشت من چيزي دگر مخوان
من خواب و خسته ام
پير و شكسته ام
اما هنوز
من سرنوشت خويش به دستان خويشتن
تقرير مي كنم
************************
مرگ را دوست دارم
حتي اگر چهره اش كريه ترين موجود زمان باشد
من مرگ را دوست دارم
حتي اگر اين بزرگترين آدميخوار
خواهان خون من باشد
اما مرگ را براي تو، و براي ديگران
مصيبتي مي دانم
كه تحمل آن سخت مي نمايد
ايكاش مرگ هميشه براي من مي آمد!!؟؟؟
آرش
No comments:
Post a Comment