من از قبیله غریب غربتم
غریبه با ولایت نور و مهر
من از ستاره های دورم
خسته از دروغ و جدایی ها
من آن دقیقه باریک رهاییم
جدا از تمام دلبستگی های زمین
من قیافه کریه دخترکی گریانم
نابود شده از ظلم زمانه ای قدار
من لذت یک هوس رام نشده ام
حاصل هم آغوشی دو تن تبدار
من عاقبت تاریک این جهانم
بازمانده از انفجار ستاره ای داغ
من تاک سوخته و بی بار زمانم
تفتیده در بیابان های فراموشی
من گرمای محبت آغوش مادرم
حریم امن گریه های کودکی خرد
من خواب هزاران ساله دماوندم
دل چرکین از تمام پلیدی های زمین
من سر سپرده ای دل از دست داده ام
دل سپرده به یادی عجیب و قریب
من لذت گرفتن یک بوسه ام
سرخی گونه ای به جا مانده از شرم
من؟ کیستم در پس این چهره کریه و ضعیف
جز سروده ای حاصل دست خداوندی
خدایی دور و رویایی
خدایی سراپا همه خوبی و مهر
لیک دور، بسیار دور و رویایی
آرش
No comments:
Post a Comment