گاه بسيار سخت ميشود نوشتن
آنگاهي كه مهر داغ طلاق
بنياني را به نام خانواده ميشكافد
و باز آرش نقش خاله گردن دراز ميگيرد
در ميانه ميآيد
و شاهد عبور انسانها
از مرز شخصيت و انسانيت ميشود
چرا ما قافيه را كه ميبازيم
براي اثبات بر حق بودنمان
به طرف مقابل
همه نوع وصله و ننگ ميچسبانيم؟
خدا آخر و عاقبت من يكي را به خير كند
امشب ياد آن شعر افتادم
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر ميكنند
اين همه نصيحت كردم
اما وقتي خداي ناكرده
نوبت خودم شود
آنگاه ديدني است
اين همه نصيحت شده نصيحت گرم خواهند بود
آرش
No comments:
Post a Comment