اين نوشته را در جواب يکی از پست های مرجان نوشتم
در انتهای کوچه باغ تنهايی من
هنوز کمی نور هست و سفره ای
در انتهای اين کوچه
بوی نان تازه هست هنوز
گاه نسيمی می وزد
گاه شاپرکی می گذرد اما
در انتهای کوچه باغ تنهايی من
گم گشته ای هميشه جايش خاليست
عقل اين بی روح هميشه
سال هاست که رخت بر بسته است
آرش
No comments:
Post a Comment