شبي خواب تو را ديدم
نه با اين صورت كنوني
بسيار زيباتر شده بودي
طعم لبانت را كه چشيدم
شيرين تر از هميشه به نظر مي رسيد
آغوشت گرمتر بود
چه لذتي داشت
چقدر بيشتر لذت مي بردي
دلم نمي خواست صبح برسد
وقتي سپيده دميد
در زير تاريك و روشن سپيده دمان
ديدم در آغوش شخص ديگري هستم
و اكنون داغ اين گناه آزارم مي دهد
....
چرنديات نوشتن زياد هم سخت نيست
ولي خوب بگذريم
به همه توصيه مي كنم فيلم ايثار
Sacrifice
خودمون رو ببينند
خيلي فيلم خوبيه
تم داستانش رو دوست دارم
با تفكرات من هم خواني عجيبي دارد
از آلدوس هاكسلي هم هر كس كتاب داشت به من معرفي كنه ممنون مي شوم
يه مقاله ازش خواندم خوشم اومده
آرش
No comments:
Post a Comment