Tuesday, October 12, 2004

امشب می بایست بروم
جلدم را می گذارم
کوله بارم را بر می گیرم
آغوش گرمم برای تو
هر چند که به سردی می گراید
امشب باید بروم
این بیقوله را بگذارم
برخیزم
کوله باری برگیرم
یاد هزار خاطره را جمع کنم
از میان زلال پنجره
این سد ممنوع ورود هر نسیم
بیرون بروم
امشب باید بروم
با طبیعت یکی شوم
در آغوش باد پرواز کنم
از انتهای کوچه بن بست
تا بلندای دماوند سربلند
تا خنکای برفی دامن سبلان
تا گرمای جانسوز کویر
امشب باید برخیزم
جلدم را بگذارم و بروم
جذابیت چهره ای که گفتی ارزانی تو
جوانی و زیبایی هم ارزانی تو
من امشب باید بروم
مسافری خسته
کوله باری بر دوش
شبگرد و جستجوگر
در راهی صعب
همراه باد
می روم

آرش

No comments: