دو اتفاق مجزا
پنجشنبه هنوز چشمم از خواب خوش صبح گرم بود
و سرماي بيرون باعث شده بود گرماي پتو را دوست تر داشته باشم كه
با صداي تلفن و بعد صحبت بابا
كه مثل زنگ تو گوشم ميپيچيد
و ميگفت كجا چپ كرديد
آرمين چپ كرده؟
نميدانم تا كنار ماشين آرمان چه جوري رانندگي كردم
وقتي رسيدم صحنه ديدني بود
يه پرايد كه دو خط موازي كه همان جداول معظم جوي آب بودند
دو اثر هنري بر سقفش بر جاي گذارده بودند
خوشحالم كه دو تا برادرم سالم هستند
گور باباي مال دنيا
ماشين آرمان را ميفروشيم
كمي پول بيشتر ميدهيم
يك ماشين نو تر ميخريم
آرش
No comments:
Post a Comment