من آن نقطة دور اوجم
خوابيده در پس ابرهايي انبوه
سرشار از غرور
دور و دست نايافتني
غنوده در پس هزاران سال
ساكن و صامت
بينندة خموش تمام تباهيها
در افقهاي دور
از پس اين تمامي ابرها
در زمينهاي محو تار
آزادي و آزادگي ميبينم
يك روز
خواهد آمد
خورشيد آزادي و آزادگي
ابرها را ميپراكند
و من در نور
غوطه ور و مغرور
فتح خواهم شد
آرش
No comments:
Post a Comment