نوشته های مرجان به هوسم انداخت
انتوبه کردن و ...
وای حالم به هم می خوره بس که مریض سرما خورده درمان کردم
بابا یه مریض له و لورده هم خدا به ما برسونه روش مطالعه کنیم
چیزی یاد بگیریم
کمی هم اعتماد به نفسمون بره بالا
آخه مادربزرگم هم می تونه با چند تا قرص سرماخوردگی رو اخوب کنه
به فرضم که نتونه خودش خود به خود خوب می شه
دلم لک زده برای یه چند تا آدم له و لورده و زخمی و تروما دیده
اینم عاقبت پزشکی
آدم از خدا چه چیزها که نمی خواد
کی بود می گفت پزشکی خیلی با شرافته
من که می گم دزدی از مال آدما می بره
این جور خواست ها از جان آدما
خدا به دور
******************
من حاضرم همه سالم باشن شب های جمعه برم گدایی
کار خوبیه
یادش به خیر یه روز تو کمیته گدایی کرده بودیم
نیم ساعت گدایی شرافتمندانه
شد یک هزار و دویست و هشتاد وپنج تومان تمام
اومدیم بیرون
سوار تاکسی شدیم
با کت شلوارمشکی و لپ تاپ به دوش
به راننده گفتم
بفرمایید اینم پول خرد
همین الان گدایی کردم
یارو بیچاره وراندازم کرد
کت و شلوار مشکی
کیف و بند و بساط
به قیافه نمی اومد گدا باشه
باور نکرد
کلی چیزا گفت مثلا
آقا خدا دشمناتو به گدایی بندازه
فکر کردم چه مستجاب الدعوه
بزرگترین دشمن آدم
خوب معلومه خود آدمه
منم که گدایی کرده بودم
دعاش قبل از گفتن مستجاب بود
سروش تا چند روز می خندید که یارو باور نکرد
فکر کرد الکی می گی گدایی کردی
بیچاره راننده
من حتی قسم هم می خوردم باور نمی کرد
چقدر ظاهربینی تو عمق ما آدما نفوذ کرده
********************
یک قطعه گیتار کلاسیک یا اسپانیایی
کمی بی خوابی
نیمه شب
پنجره باز تو سرمای پاییزی
یک چایی تازه دم که نصفه شب دم کردی
کتاب مقدسی به نام هاریسون
اتصال به اینترنت را هم بهش اضافه کن
از حوری و شراب و ... که بگذریم
عیشم کامل بود
به هر حال
دیشب خوش گذشت
جای شما خالی
آرش
No comments:
Post a Comment