| شب کريسمس برف باريد
زمين ردای سپيد به بر کرده مرا به سماع می آورد و من رهگذری تنها بر موجی از خاطرات سوار راه می پيمودم کبود بی کران آسمان بر سر گام بر زمينی سراسر سپيد رو به سوی قله هايی بلند ردی از خويش می نگارم بر برفی که به زودی آب می شود و همگان فراموش می کنند مسافری از اين سرزمين می گذشت قصه غم بار و تکراری زندگی آرش |
No comments:
Post a Comment