اگر دیدی ... آنگاه
راستش را بخواهید دارم از نوشتن بیزار می شوم
اما گاهی می بایست نوشت
گاهی افرادی را می بینی که هیچ گاه فکر نمی کردی ببینی
انگار دستی از غیب آن ها را سر راه تو رها می سازد
هیچ گاه اگر به تو حق انتخاب می دادند
آن ها را بر نمی گزیدی
ولی اکنون می بایست با آن ها باشی
تحمل شان کنی
و شاید هم به روش من از کنارشان با سکوت بگذری
آن ها را مدیر تو استخدام کرده است
و یا خانه کناری تو را خریده اند
خوشت بیاید یا بدت بیاید
آن ها فامیل، همسایه، همکار، همراه، و یا آشنا هستند
هیچ کدام را دوست نداری
خوشحالم که دوست را انتخاب می کنم
هر چند انتخابش سخت است
اما همیشه دوست داشتنی می ماند
دوست اگر هزار سال بگذرد
دوست است و پرستیدنی
وجود تمامی دوستان سرشار از زندگی
چندی پیش فرصتی شد
تا فروغ
این خواهر مهربان و همیشه راهنما
یادی از من بکند
بسیار خوشحالم
از اینکه فوق تخصص می گیرد سرشارم
از تولد فرزندش مسرورم
به وجودش و زندگی پربارش می بالم
به همسرش هزاران تبریک نثار می کنم
و هزاران هزار آرزوی موفقیت و سرشاری و بهروزی و پیروزی برایشان دارم
امید که در لحظه لحظه زندگی
سرشار و استوار به پیش بروی
خواهر بزرگوار و گرامی من
و امید که من آموزه های ترا
به بهترین روش به کار گیرم
بر بالین بیمارانی
که میدانی
که می دانم
آرش
No comments:
Post a Comment