ترنمی نو بخوان
رخوتی شاد در رگهایم جاریست
سرودی شاد می سرایم
چکامه ای پر ز شور
آهنگی شاد ساز کن
ترنمی نو بخوان
کودکی متولد می شود
یادگار کودکی های گذشته
لبخنده ای بر لب
قهقهه ای از شادی
مست از صدای گریة شبانه اش
ترنمی نو بخوان
رقصی پا به پا
همگام و هم نفس
شادان
چشم به چشم
همنوا با این ترانه
بی خبر از گذر زمان
ترنمی نو بخوان
چون در آغوشم می آرمی
با لالایی خواب
در رخوت بیداری
هنگام طلوع سپیده دمان
با حضور صبح
ترنمی نو بخوان
*******************
این را نمی دانم کی و کجا گفته ام و روی سخنم با که بوده است
؟!!!!!!!!!!!!!
نه شاید هم بدانم اما نگفتنیست
آغوش گشاده
لبهایی خندان
پستانهایی لرزان
شاد و رقصان
به خوش آمد که آمده ای
من سال هاست
در اعماق تفکر خویش
در سیاهچاله هایی که نمی دانی
مرده ام
نازنین
**************************
چشمانی پر ز وقاحت
دستانی گشاده
پنجه هایی کشیده
درندة قلب و هستی
مرگ
با گام هایی سهمگین
هر نفس
به تو نزدیک می شود
این چند گام آخر را
شاد زی
آرش
No comments:
Post a Comment