Monday, July 25, 2005

بوم سپید نقاشی
رنگ های محدود زمانه
نقشی رنگ پریده
زندگی می کشم و می فروشم
تغییر رنگ های محیطی
قفسی به رنگ دیگر
و گریزی به سویی دیگر
هر فراری را امیدی است
به سرابی
که نور می بارند
قیمت خون شما
**************
کوله باری از قلم
رو یایی در ذهن
داستانی می نویسم
همه شادی
ولوله ای برپاست
سر تا پا دروغ
ارزش تبدیل واقعیت ها
***************
تفکری وهم
پرده ای بی روح
نمایشی می سازم
از نور
سراسر هجو
نامش زندگی
***************
تو طلوع می کنی
سفره ای پهن می شود
اندگی دلخوشی
و گوشی برای شنیدن
تخلیه روانی از نوعی دیگر
به دنبال گم گشته ای می گردی
خیالی می سازی
در پرستشش به زانو می افتی
سر بر زمین گذارده
در لحظه می میری
همه چیز صفر می گردد
چرخشی از نو آغاز می شود
بومی دیگر و
...

آرش
سلام
اینجا هنوز خبری نشده است
همه چیز سر جای خودش است
تا دو هفته دیگر هم قرار است سر جای خودش بماند
بعد از دو هفته را نمی دانم
اصلا من که پیش گو نیستم

آرش

Tuesday, July 19, 2005

بابا ما که چیزی نگفتیم
از سرتاسر دنیا پیغام گذاشتند
من دارم زور می زنم یک ویزای تحصیلی از آمریکا بگیرم
برای ادامه تحصیل
کمی هم پول کنار گذاشتم برای همین ماجرا
این کل حال و احوالات
*****************

چند روز دیگه چند تا عکس میگذارم روی این صفحه
حال کنید

آرش

Friday, July 08, 2005

گاهی متعجب می مانی
آنگاه که اطرافیانت
آنچه را که می خواهند بر زبان نمی رانند
و نمی دانی
مشکل چیست و از کجا می آید
مهم نیست
من هجرت کردم
انسانها بمانند و مزخرفاتشان
فاتحه ای خواندم برای زندگانی که در ذهنم مردند
و زندگی را با تمام مصائب پیش رو با آغوشی باز خواندم

آرش