Tuesday, June 26, 2007

از عاشقانه ها

دل بستن ها و دل بریدن ها

از بودن ها و نا بودن ها

از تمامی یادها و نام ها

از کوره راه گذشته ها

گریزان از خویش

به کدامین آینده می نگری

بی عشق



آرش
آن غزال گریز پا
آن گریزان همیشه
صید یادی و خاطره ای
بسته و خسته
اینک
در دام
به کدامین سو باید رفت
نازنین

آرش
در پس آبی دریاها
در ورای تابیدن خورشید
در پایان راهی صعب
با اولین روشنی سپیده دم
سوار بر بال باد
آرام و بی صدا
در من وزیدی
آغاز عشق چنین بود

آرش

Monday, June 25, 2007

من عاشق آن لحظه جوانه زدن هستم
نویدی از بهاران
این زمستان که بگذرد
از سرما و اسارت و تاریکی که بگذریم
آن سوی خواب زمستانی
نور خواهد بود و جوانه زدن و عطر بهار
آن روز
عطر زندگی
گرمای آفتاب
آزادی و آزادگی
در کلمات نمی گنجند
اگر جوانه ها گل کنند
آنگاه
نیازی به گفتن نیست
باید در آن لحظه غرق شد
آه

آرش

Friday, June 22, 2007

از کوچه باغ خاطرات قدیمی
از پهنه تمام ناگفتنی های زندگی
واژه سلام را دوست تر دارم
و از گفتن خداحافظ بیزارم
پس سلام زندگی

آرش